روانشناسی.علوم تربیتی نظرات و مقالات روانشناختی وتربیتی درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید نويسندگان آن شنیدم که یکی مرد دهاتی هوس دیدن تهران سرش افتاد و پس از مدت بسیار مدیدی و تقلای شدیدی به کف آورد زر و سیمی و رو کرد به تهران خوش و خندان و غزلخوان ز سر شوق و شعف گرم تماشای عمارات شد و کرد به هر کوی گذرها و به هر سوی نظرها و به تحسین و تعجب نگران گشته به هر کوچه و بازار و خیابان و دکانی. در خیابان به بنائی که بسی مرتفع و عالی و زیبا و نکو بود و مجلل نظر افکند و شد از دیدن آن خرم و خرسند و بزد یک دو سه لبخند و جلو آمد و مشغول تماشا شد و یک مرتبه افتاد دو چشمش به آسانسور ولی البته نبود آدم دل ساده که آن چیست؟ برای چه شده ساخته یا بهر چه کار است؟ فقط کرد بسویش نظر و چشم بدان دوخت زمانی. ناگهان دید زنی پیر جلو آمد و آورد بر آن دگمه پهلوی آسانسور به سر انگشت فشاری و به یکباره چراغی بدرخشید و دری وا شد و پیدا شد از آن پشت اتاقی و زن پیر وزبون داخل آن گشت و درش نیز فروبست. دهاتی که همانطور به آن صحنه جالب نگران بود ز نو دید دگر باره همان در به همان جای زهم وا شد و این مرتبه یک خانم زیبا و پری چهره برون آمد از آن. مردک بیچاره به یکباره گرفتار تعجب شد و حیرت چو به رخسار زن تازه جوان خیره شد و دید که در چهرهاش از پیری و زشتی ابداً نیست نشانی. پیش خود گفت: که ما در توی ده اینهمه افسانه جادوگری و سحر شنیدیم ولی هیچ ندیدیم به چشم خودمان همچه فسونکاری و جادو که در این شهر نمایند و بدین سان به سهولت سر یک ربع زنی پیر مبدل به زن تازه جوانی شود افسوس کزین پیش نبودم من درویش از این کار خبر دار که آرم زن فرتوت و سیه چرده خود نیز به همراه در اینجا که شود باز جوان آن زن بیچاره و من هم سر پیری برم از دیدن او لذت و با او به ده خویش چو برگردم وزین واقعه یابند خبر اهل ده ما، همه ده را بگذارند که در شهر بیارند زن خویش چو دانند به شهر است اتاقی که درونش چو رود پیر زنی زشت، برون آید از آن خانم زیبای جوانی سخت است حرفت را نفهمند "دکتر شریعتی " ماریا مونته سوری (۱۹۵۲-۱۸۷۰م) مربی کودکان معلول بود که در خانوادهای مرفه در ایتالیا به دنیا آمد. در زمانی که دختران اجازهٔ تحصیلات دانشگاهی نداشتند با وجود مخالفت پدر، با حمایت مادرش به دانشکدهٔ پزشکی رفت و او نخستین دختری بود که در ایتالیا پزشک شد. چون بسیاری از بیمارستانها و مراکز درمانی و بهداشتی حاضر به استخدام او نبودند ناچار شد سرپرستی یکی از مراکز کودکان معلول و بیمار را بپذیرد. او در حین کار در آن مرکز متوجه برنامههای آموزشی و تربیتی کودکان شد و دریافت که فرصت آزاد برای تجربه کردن به آنان داده نمیشود. چون علاقه داشت در این زمینه کاری انجام دهد به دانشگاه بازگشت و در رشتهٔ تعلیم و تربیت و جامعهشناسی تحصیل کرد و با الگوها و روشهای آموزشی آشنا شد.سپس به جای برنامههای آموزشی موجود الگوی جدیدی برای بچهها ارائه داد. ادامه مطلب ... فردریش ویلهلم آگوست فروبل آموزگار آلمانی در سال ۱۷۸۲ به جهان گام گذاشت. او کسی است که نخستین مهدکودک را بنیاد نهاد. فروبل زندگی را در روستایی در دل جنگلی با انواع گل ها و گیاهان زیبا آغاز کرد. از دست دادن مادر هنگامی که هنوز خیلی کوچک بود و آموزش خشک و بی روح مدرسه دست به دست هم داد تا فروبل کودکی غم انگیزی را تجربه کند. فردریش کوچک طبیعت را بسیار دوست داشت اما در مدرسه خبری از شور و نشاط و سرزندگی طبیعت نبود. در مدرسه تنها خواندن بود و خواندن و خواندن، بدون هیچ تجربه ای از طبیعت و کاری که با دست ها انجام شود. ادامه مطلب ... // اول ارديبهشت، سالروز هجرتِ شاعرِ نقاش و نقاشِ شاعر، سیب آوردم، خواهم آمد، گل یاسی به گدا خواهم داد هر چه دشنام ، از لب ها خواهم بر چید من گره خواهم زد، چشمان را با خورشید بادبادک ها، به هوا خواهم برد خواهم آمد، پیش اسبان، گاوان، خواهم آمد سر هر دیواری ، میخکی خواهم کاشت پای هر پنجره ای، شعری خواهم خواند آشتی خواهم داد Sohrab Sepehri آنگاه خورشید سرد شد و برکت از زمین ها رفت
سبزه ها به صحراها خشکیدند و ماهیان به دریاها خشکیدند و خاک مردگانش را زان پس به خود نپذیرفت
شب در تمام پنجره های پریده رنگ مانند یک تصور مشکوک پیوسته در تراکم و طغیان بود و راهها ادامهء خود را در تیرگی رها کردند
دیگر کسی به عشق نیندیشید دیگر کسی به فتح نیندیشید و هیچکس دیگر به هیچ چیز نیندیشید..... فروغ فرخزاد يوهان هاينْريش پستالوزی، در دوم ژانويه 1744م در زوريخ سوئيس به دنيا آمد. در نتيجه تربيت مادر و تاثير پدربزرگش كه در آن سامان به شغل روحانيت، روزگار میگذرانيد، پستالوزی به فكر افتاد تا روستاييان پيرامون خود را از حال فلاكت و بدبختی بيرون آورد. وی در ابتدا كوشيد از راه سرپرستی امور دينی به مقصود خود دست يابد اما چون موفق نشد، از اينرو به تحصيل حقوق پرداخت به آن اميد كه از حقوق مردم دفاع كند. پستالوزی در كنار آن، مدتی به فعاليتهای سياسی روی آورد و چون با معايب و نواقص حكومت وقت آشنا گرديد آن را به باد انتقاد گرفت و از سياست كناره گيری كرد. ادامه مطلب ... ژان ژاک روسو (1778-1712) در شهر ژنو (سوییس) در خانوادهای فرانسوی تبار و پروتستان به دنیا آمد. تربیت او به خاطر فوت مادر به عمهاش سپرده شد. سپس تا هنگام میانسالی به کارهای مختلفی پرداخت. او پس از افلاطون بزرگترین متفکر و فیلسوف تربیتی مغرب زمین شناخته شده است ادامه مطلب ... زندگی زیباست ای زیبا پسند زنده اندیشان به زیبایی رسند آنقدر زیباست این بی بازگشت مردن عاشق نمی میراندش باغها را گرچه دیوارو در است شاخه ها را از جدایی گر غم است جان لاک (به انگلیسی: John Locke) (مرگ ۱۷۰۴- زاده ۱۶۳۲) از فیلسوفان سده ۱۷ میلادی انگلستان بود که به طور گسترده به عنوان پدر لیبرالیسم کلاسیک شناخته میشود.لاک از مهمترین شارحان نظریه قرارداد اجتماعی و پیروان مکتب تجربهگرایی است. نظرات او بر پیشرفتشناختشناسی و فلسفه سیاسی مؤثر بود. او از تأثیرگذارترین اندیشمندان عصر روشنگری شمرده میشود. نوشتههای او بر ولتر و ژان ژاک روسو، بسیاری از اندیشوران اسکاتلندی و انقلابیون آمریکائی اثرگذار بود. این تأثیر را میتوان در اعلامیه استقلال ایالات متحده آمریکا مشاهده کرد. فرضیه لاک در مورد ذهن معمولاً خاستگاه تصورات امروزی در مورد آگاهی و خود شمرده میشود. فرضیهای که در آثار فیلسوفانی چون دیوید هیوم، ژان ژاک روسو و ایمانوئل کانت برجستگی مییابد. لاک نخستین فیلسوفی بود که «خود» را از طریق استمرار «هوشیاری» تعریف کرد. او معتقد بود که انسانها چون لوح پاک و دستنخورده و تهی از دانش زاده میشوند و هیچ دانسته درونی و ذاتی ندارند بلکه هر آنچه میدانند از راه مشاهده (تجربه) به دست میآید. ادامه مطلب ... پيوندها
تبادل لینک
هوشمند |
|||
|